دوده
پیچ امین الدوله
کربن: پیچ امین الدوله واسه من عطر خوش بچه گیامو داره، خیلی دوسش دارم.
کربن 2: 5 ماهه کلش بازی نمی کنم. از من بعیده واقعا، اونم بعد دو سال بازی !
گریه قشنگ
دلم گریه قشنگ می خواهد. گریه از روی خوشحالی، گریه از روی یک احساس خوب که غیر قابل باور است. دیوانه شده ام؟ شاید، ولی فکر کنم قشنگ است. اصلا باید خیلی قشنگ باشد . نمی دانم این احساس های غیر قابل باور وجود دارند یا نه اما دلم می خواهد با تمام وجود لمسشان کنم. احتمالا رهایی بزرگی بعد از آن وجود دارد که این چنین اشک شنونده را در می آورد. رهایی از یک غم درونی شاید، نمی دانم. احتمالا لذتی که در شنیدن اینجور خبرها است در خوردن خوشمزه ترین بستنی های دنیا نیست. بله همیشه و در همه جای زندگی من خوراکی ها نقش پررنگی دارند. این حقیقت بزرگ زندگی من است.
کربن: این روزها گاهی درگیر دو دو تا چهارتای درونم هستم که چرا شخصی را در گذشته جا نگذاشته ام که حالا برگشتن و دیدنش برایم بشود همان احساس خوب. همه اشان انقد خاطره بد در ذهن من گذاشته اند که هیچ حسی دیدن دوباره اشان در من بیدار نمی کند. نه خوشحالی و نه ناراحتی. خلاصه همان دوران سیب زمینی خودمان.
کربن: صدای رعد و برق نیم ساعتی است که امان نمی دهد سکوتی حاکم شود اما بارانی نمی بارد! چرا؟! بارانی باید.. نباید؟؟
یک حرف ساده
کربن:
عاشق زنی نشو که می داند . که زیاد گوش می دهد،زنی که می نویسد
ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻫﻴﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ . ﺍﻓﺴﻮﻧﮕﺮ ، ﻭﻫﻢ ﺁﮔﯿﻦ ،ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻋﺎﺷﻖ ﺯﻧﯽ ﻣﺸﻮ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺩﺍﺭﺩ . ﺑﻪ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﺩ
ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﺸﻖ ﻭﺭﺯﯾﺪﻥ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺩ ﯾﺎ ﻣﯽﮔﺮﯾﺪ ﮐﻪ ﻗﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ ﺭﻭﺣﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺴﻢ ﺑﺪﻝ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ،ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻌﺮ ﺍﺳﺖ .
ﻭ ﯾﺎ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﯾﮏ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺑﺎﯾﺴﺘﺪ ﻭ ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺯﯾﺴﺘﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻋﺎﺷﻖ ﺯﻧﯽ ﻣﺸﻮ ﮐﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﭘﯿﺶ ﻧﯿﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﭼﻨﯿﻦ ﺯﻧﯽ ﺷﻮﯼ . ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺯﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺷﻮﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﯾﺎ ﻧﻪ ...ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﻧﻪ ...
ﺍﺯﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺯﻥ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ، ﻫﺮﮔﺰ !
ﻣﺎﺭﺗﺎ ﺭﯾﻮﺭﺍ
کربن: خواندم، برایتان نوشتم . هم حقیقت بود و هم خیال ...
فریاد
کربن: خدا به همه اشون صبر و درایت بده. آمین
زنگ باران
باز هم بهار،زنگ باران به صدا درآمده.
باران! باران! ببار و هستی سوزان مرا خاموش کن. ببار و خستگی هایم را بشور و ببر. چترت را بر سرم بگشا، مرا در آغوش بگیر و جوانه های امیدوم را سیراب کن.
باران! باران! ببار و زبانه های آتش درونم را به خوابی عمیق بسپار، چون آتشفانی در فوران که میلی عجیب به خوابی عمیق دارد تا در خوابی سنگین رویایی رنگین ببیند.
باران! باران! ببار و باز ، آغازی باش برایم...
کربن:
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
کربن: روزهای بارانی را زندگی می کنم.
...
کربن: دوستان دوده سال نو مبارک.
کربن: 94 سال سختی بود. هیچ وقت این سال را فراموش نخواهم کرد.
کربن: به اندازه دو دریا اشک ریخته ام در این 7 روز، روزهای شاد میخواهم. هم برای خودم هم برای خانواده و اقوامم.
آغاز فصل سیب زمینی
کربن: اپیزود پنجم رادیو روغن حبه انگور را خیلی دوست میدارم ...